Montag, 26. Oktober 2009

waterfalls and chocolate pizza



اینجا تو این خون که اجاره کردیم یه دختر برزیلی هم هست که تو دانشگاه ما درس میخونه و برای ما ترجمه می‌کنه وقتی‌ با زن صاحب خونه حرف می‌زنیم ، دیروز چون تعطیل بود قرار گذشتیم که شب باهم بریم بیرون و غذا بخوریم . رفتیم به یک پیتزا فروشی و هرکسی یه چیزی سفارش داد ، خلاصه خیلی‌ خوش گذشت و خیلی‌ صحبت کردیم یه پسر آمریکایی‌ هم باهامون بود . بعدش من به لیست پیتزا نگاه کردم دیدم نوشته pizza chocolate گفتم بیاین امتحان کنیم ببینیم چیه . خلاصه فقط برای یک بر امتحانش می‌‌ارزید. فکرشو بکنین که پنیر پیتزا رو با شکلت مخلوط کنین و بمالین روی نون و بخورین Laughing . یه عکس هم گرفتم که اگه ببینین فکر‌های بد می‌کنین درباره این غذا.

خلاصه امروز هم قرار شد با یکی‌ از مهندس‌های آلمانی‌ که اینجا بود بریم به سمت یک شهر نزدیک که ابشار‌های قشنگی‌ داره، خلاصه ۲ ساعت با اتوبوس تو جنگل به سمت ونزوئلا حرکت کردیم تا رسیدیم ، یه شهر خیلی‌ کوچیک بود و مجبور شدیم با تاکسی بریم از جاده خاکی به سمت این ابشار ، ولی‌ وقتی‌ رسیدیم خیلی‌ قشنگ بود و من هم چند تا عکس او‌ اینا گرفتم . رفتیم تو آب و کلی‌ خوش گذشت . آب رود خونه مثل نوشابه کوکا کولا سیاه بود ، محلی‌ها میگفتن این بخاطر اسیدی بودن آبه رودخونه هست. بد از این ۳-۴ ابشار که دیدیم دوباره سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم به manaus و الان تازه رسیدیم . کلی‌ هم دربو داغون شدیم و خسته.

فردا صبح هم باید یه جوری خودمون رو به دانشگاه برسونیم با این سیستم تخیلی‌ اتوبوس‌های اینجا .

boi manaus 2009


خوب میبینم که همگی‌ خوابین و تو آلمان او‌ ایران او‌ اینا ساعت ۳-۴ صبح هست. تو این یکی‌ دو روز خیلی‌ بهمون خوش گذشته ولی‌ جبران می‌شه تو این هفته . پریروز با هم اتاقی‌‌ها رفتیم تو شهر یعنی‌ مرکز شهر که بهش میگن centro de cidade تقریبا از نظر تصویر شهری مثل بازار‌های شلوغه طرف‌های زاهدان و چابهر هست جا مثل بازار تهران ولی‌ یه مقدار داغون تر. ولی‌ همه چیز اونجا پیدا می‌شه . یه ترمینال بزرگ اتوبوس شهری داره که هر چند ثانیه ماشینها مسافر میارن . و بساط اغذیه فروش‌های سیار کلی‌ گرمه ولی‌ اصلا بهداشتی به نظر نمیان. خلاصه در لابلای این همه شلوغی یه میدون خیلی‌ بزرگ با یک ساختمون بسیار زیبا خودشو نشون میده، این ساختمون معروف به teatro de amazona که توسط فرانسوی‌ها ساخت شده گویا.گنبد این تئاتر با رنگهای پرچم برزیل نقاشی شده .

خلاصه ما مشغول دیدن این ساختمون بودیم که یه بنده خدای که سرو وضع خیلی‌ معمولی‌ داشت اومد جلو و پرسید که آیا ما آلمانی‌ هستیم ، او‌ بعدش شروع کرد از خاطرات خودش تو جنگل او‌ داستان زندگیش گفتن ... اهل پورتو ریکو بود و راهنمای طور برای جنگل آمازون بود. میگفت اگه بخواین میبرمتون تو جنگل و چند روز همه جارو نشونتون میدمو اینا، ما زیاد بهش اعتماد نکردیم، ولی‌ این ول کن نبود و همش داستان تعریف میکردو مکه مارو کلا به کار گرفته بود. خلاصه از سات ۴ بعداز زهر تا ۸ شب این با ما بود تو شهر بعدش رفت او‌ قرار شد با هم تماس بگیریم اگه خستیم بریم جنگل.بعدش رفتیم کنار رود خانه rio negro و یه عکس باحال گرفتم .

شب قرار گذشته بودیم با یک پسر برزیلی که بریم به جشن تولد شهر، boi manaus. خیلی‌ شلوغ بود ، مثل یه استدیوم ۵۰ تا ۶۰ هزار نفری درست کرده بودن ولی‌ به جای ورزش توش میرقصیدن و آهنگ‌های برزیلی اجرا میکردن ، هر کسی‌ یک تیشرت باید میخرید تا بتونه وارد استادیوم بشه .تا بحال این همه عدم ندیده بودم که یک جا اینطوری برقسن ، از کوچیک او‌ بزرگ . یه ویدئو و چند تا عکس گرفتم که اگه شد میزارم .

خلاصه ساعت تقریبا ۴ صبح امدیم خونه.


Samstag, 24. Oktober 2009

second night, first friends, first party

شب دوم ،اولین دوستان،اولین جشن...

امروز روز سومی‌ هست که در شهر manaus هستیم ، و دیشب اولین شبی بود که دوستان تازهٔ برزیلی رفتیم بیرون .همسایه ی ما یه دختر/فرنندا که سر صبحانه باهم آشنا شدیم و دیشب تولدش بود . ما رو برد بین بچه‌های برزیلی و ما با همه آشنا شدیم ، آخر شب رفتیم به یک محل که مثل یک گاراژ متروکه بود ، ولی‌ اونجا چند نفر آهنگ‌های محلی اجرام میکردن و یک مغازه کوچیک نوشیدنی میفروخت همچی‌ خیلی‌ ساده. باید بگم که برای من این هم خیلی‌ تازه بود که دختر‌های اینجا ،بر خلاف آلمان و بقیه، از اینکه با یک پسر خارجی‌ هم صحبت بشن اصلا نمیترسن و حتا سعی‌ میکردن به ما حرکت رقص محلی رو یاد بدن .از کشور‌های دیگه هم اینجا دانشجو هست مثلا با دو تا آمریکایی‌ آشنا شدیم kiki و gram و یک نفر از کلمبیا.

خلاصه به نظر من آدم‌های اینجا خیلی‌ مهربونتر از خیلی‌ کشور‌های دیگه هستن ، فقیر هستن ولی‌ خیلی‌ شاد و زنده و از ارتباط برقرار کردن با آدم‌هایی‌ که تا بحال تو زندگیشون اصلا ندیدن ، نمیترسن .

از نظر جغرافیا اینجا معروف به شوش‌های زمین هست یعنی جنگل‌های آمازون ، وقتی‌ هواپیما از شهر ساو پائولو به این سمت میاد ، شما برای تقریبا ۵۰۰ کیلومتر فقط جنگل زیر پای خودتون می‌بینید بدون یک شهر .و از کنار شهر manaus بزرگترین رود جهان میگذار یعنی‌ رود آمازون در کنار این شهر رود خانهٔ سیاه به آمازون میریزه ، این رود خون رنگ آبش خیلی‌ تیره رنگ هست به همین دلیل اسمش rio negro یعنی‌ رود سیاه گذشته شده.یه فرودگاه داره که پرواز‌های خارجی‌ هم از کشور‌های دیگه به اینجا میان .

امروز قرار هست به کنار این رود بریم ببینیم چی‌ داره.وسیلهٔ نقلیه تو این شهر فقط اتوبوس هست که اون هم حدود ۶۰۰ خط اتوبوس داره، کرایه اتوبوس زیاد نیست ولی‌ شلوغه.شهر manaus اینطوری که من دیدم مساحت خیلی‌ زیادی رو میگیره و خیلی‌ طول میکش از یه طرف به اون ور رفتن.

مثل اینکه امشب تو شهر یه جشن خیلی‌ بزرگ محلی باشه که اگه تونستیم میریم یه سر اونجا اگه اسمشو درست فهمید باشم هست boybumba یا یه چیزی شبیه به این ، اینجا مردم عادی زیاد انگلیسی‌ بلد نیستن و ما باید سعی‌ کنیم تو این چند وقت یه مقدار پرتقالی یاد بگیریم.

دربارهٔ دانشگاه اگه فردا اینترنت وصل بود مینویسم

Freitag, 23. Oktober 2009

The first post of the first blog


سلام ,oi,hello... :)

it will be the first post of this blog ,this blog will be to write some stuff about my journey to the brazilian ( contitent) and specially the life and such stuff of the city of Manaus .